چند روز پیش با یک نفر مصاحبه ای داشتم که نظرات بسیار خوبی درباره موضوع مصاحبه داشت البته نقطه نظراتی هم داشت که اگر در کنار بقیه دیدگاهایش می آمد ممکن بود اثر قابل تامل آن را از بین ببرد و یا بعد برایش دردسری درست کند به همین دلیل تصمیم گرفتم از آن بخش از سخنان وی به که نظرم کاربردی آمد و می توانست مخاطب را به فکر کردن وادار کند استفاده کنم.
همان جا با خودم فکر کردم چه مقدار از مطالبی که در رسانه ها منتشر می شود و بعدا مستند مسایل قضایی قرار می گیرد می تواند از این نوع باشد. البته به عنوان فردی که سالها سابقه کار خبری دارد با حربه نخ نمای "اشتباه خبرنگار" هم آشنا هستم که مصاحبه کننده و مدیر مسئول معمولا سعی می کنند با قربانی کردن خبرنگار خود را از عواقب موضوع برهانند.
اما موضوعی که برایم پس از این موضوع مهم جلوه کرد این بود که واقعا مسئولیت اجتماعی ما رسانه ای ها چیست؟ تا چه حد می توانیم برای هیجان آفرینی و رقابتهای حرفه ای طرف مقابل خود را قربانی کنیم؟
از این فرصت استفاده می کنم. با برملا شدن جنایت آمشتاتن که آوازه رفتار هولناک پدر علیه دخترش، مردم اتریش و بسیاری از دیگر کشورها را تکان داد هجوم خبرنگاران تلویزیونی و عکاسان خبری به همراه سایر روزنامه نگاران به محل این رویداد آغاز شد. صدها خبرنگار و تصویربردار در مقابل منزلی که این جنایت در آن روی داده بود به این امید به طور شبانه روزی مستقر شده بودند که بتوانند تصویری از چهره هفت قربانی این حادثه (دختر 42 ساله این مرد و شش فرزندی که حاصل از رابطه نامشروع پدرش با وی بود) را به جهان مخابره کنند. این مساله موجب شد که مقامات قضایی اتریش اعلام کردند که رسانه هایی را که عکس این قربانیان را منتشر کنند از 20 هزار یورو به بالا جریمه می کنند.
شاید پذیرش این موضوع برای رسانه های آزاد غربی خیلی عجیب می آمد ولی درک آن قطعا عجیب نبود چرا که انتشار عکسهایی از این افراد که نیمی از عمرشان تباه شده بود، موجب تباه شدن باقی عمرشان نیز می شد.
وقتی این موضوع را فهمیدم با خودم گفتم درسته که می گویند :خبرنگارها مثل مرده شور می مانند» و باید فقط کارشان را خوب انجام دهند و دیگر به بقیه مسایل مربوط به مرده کاری نداشته باشند اما واقعا اینطور است؟ آیا ما مرده شور ها نباید کمی هم به هزینه های اجتماعی که بابت یک خبر بر «سوژه» خود تحمیل می کنیم فکر کنیم؟
همان جا با خودم فکر کردم چه مقدار از مطالبی که در رسانه ها منتشر می شود و بعدا مستند مسایل قضایی قرار می گیرد می تواند از این نوع باشد. البته به عنوان فردی که سالها سابقه کار خبری دارد با حربه نخ نمای "اشتباه خبرنگار" هم آشنا هستم که مصاحبه کننده و مدیر مسئول معمولا سعی می کنند با قربانی کردن خبرنگار خود را از عواقب موضوع برهانند.
اما موضوعی که برایم پس از این موضوع مهم جلوه کرد این بود که واقعا مسئولیت اجتماعی ما رسانه ای ها چیست؟ تا چه حد می توانیم برای هیجان آفرینی و رقابتهای حرفه ای طرف مقابل خود را قربانی کنیم؟
از این فرصت استفاده می کنم. با برملا شدن جنایت آمشتاتن که آوازه رفتار هولناک پدر علیه دخترش، مردم اتریش و بسیاری از دیگر کشورها را تکان داد هجوم خبرنگاران تلویزیونی و عکاسان خبری به همراه سایر روزنامه نگاران به محل این رویداد آغاز شد. صدها خبرنگار و تصویربردار در مقابل منزلی که این جنایت در آن روی داده بود به این امید به طور شبانه روزی مستقر شده بودند که بتوانند تصویری از چهره هفت قربانی این حادثه (دختر 42 ساله این مرد و شش فرزندی که حاصل از رابطه نامشروع پدرش با وی بود) را به جهان مخابره کنند. این مساله موجب شد که مقامات قضایی اتریش اعلام کردند که رسانه هایی را که عکس این قربانیان را منتشر کنند از 20 هزار یورو به بالا جریمه می کنند.
شاید پذیرش این موضوع برای رسانه های آزاد غربی خیلی عجیب می آمد ولی درک آن قطعا عجیب نبود چرا که انتشار عکسهایی از این افراد که نیمی از عمرشان تباه شده بود، موجب تباه شدن باقی عمرشان نیز می شد.
وقتی این موضوع را فهمیدم با خودم گفتم درسته که می گویند :خبرنگارها مثل مرده شور می مانند» و باید فقط کارشان را خوب انجام دهند و دیگر به بقیه مسایل مربوط به مرده کاری نداشته باشند اما واقعا اینطور است؟ آیا ما مرده شور ها نباید کمی هم به هزینه های اجتماعی که بابت یک خبر بر «سوژه» خود تحمیل می کنیم فکر کنیم؟